۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

عفو بينالملل با صدور بيانيهيى خواستار توقف حكم اعدام زندانيان سياسى از جمله 17زندانى كرد و على صارمى را شد.

- Iran: Halt executions of Kurdish and other political prisoners


AMNESTY INTERNATIONAL

PUBLIC STATEMENT


12 January 2010

AI Index: MDE 13/007/2010



Iran: Halt executions of Kurdish and other political prisoners


Amnesty International is calling on the Iranian authorities not to execute at least 17 members of Iran’s Kurdish minority, including one woman – Zeynab Jalalian - who are on death row after their conviction of political offences. The organization fears that they could be executed at any time, particularly in light of the execution of two other Kurds in Iran in recent months, most recently Fasih Yasmini in Khoy on 6 January 2010.


All were convicted after unfair trials for moharebeh(enmity against God) for membership of banned Kurdish opposition groups, mainly the Party for a Free Life in Kurdistan (known by its Kurdish acronym PJAK), an armed group, and Komala, a Marxist organization. Some are reported to have been tortured in detention and to have been denied access to a lawyer.


The executed man, Fasih (Fateh) Yasmini was arrested during clashes between PJAK and Iranian security forces in the village of Hendavan, near Khoy, in or around February 2008. It is not clear whether Fasih Yasmini was involved in these clashes or not. He was reportedly among a number of villagers arrested, including five girls, his father Hossein Yasmini, and another man Fahim Reza-Zadeh, who are said to have been taken to a Ministry of Intelligence detention facility in Khoy, where Fasih Yasmini was reportedly tortured. His family had no news of him for about two months.


Hossein Yasmini is currently serving a two-year prison sentence, while Fahim Reza-Zadeh was sentenced to 15 years’ imprisonment to be served in exile. Fasih Yasmini’s death sentence by the Khoy Revolutionary court is believed to have been upheld on appeal by Branch 10 of the Appeal Court of West Azerbaijan Province and by the Supreme Court and he was executed without his lawyer being informed – a requirement under Iranian law – on 6 January. Fasih Yasmini’s family have not been given his body, possibly to prevent them holding a funeral or memorial service for him. Amnesty International condemns this execution.


Ali Saremi (or Sarami), aged 62, was sentenced to death for moharebehon 29 December 2009 after being convicted of membership of the People’s Mojahedin Organization of Iran (PMOI), an opposition group based in Iraq. He was arrested in September 2007 after speaking at a commemoration at the Khavaran cemetery in Tehran for the victims of the 1988 “prison massacre” and has been held since. Amnesty International issued an urgent action on his and six other’s behalf in November 2007 (see http://www.amnesty.org/en/library/info/MDE13/128/2007/en).


Held without trial for many months, mostly in Evin Prison, his final court session took place on 16 November in Branch 15 of the Revolutionary Court. Two days after demonstrations against the government on Ashoura on 27 December 2009 were violently repressed by security forces, he was told that he had been sentenced to death. The Iranian authorities have blamed various groups for organizing the demonstrations, including the PMOI and a “Marxist grouplet”. Ali Saremi has a son in the PMOI who lives in Camp Ashraf, Iraq, whom he has visited. Ali Saremi has spent 23 years in prison for his political activities both before and after the Islamic Revolution in Iran.


Background


Since the unrest which followed the disputed presidential election in June 2009, Amnesty International has documented an increase in the number of executions in Iran, and the Iranian authorities have threatened to try demonstrators for moharebeh, moves which appear designed to dissuade people from participating in demonstrations against the government.


The 17 Kurds on death row for political offences are reported to be:
1. Zeynab Jalalian [f]
2. Habibollah Latifi
3. Sherko Moarefi
4. Farhad Vakili
5. Farzad Kamangar
6. Ali Haydarian
7. Hossein Khezri
8. Rashid Akhkandi
9. Mohammad Amin Agoushi
10. Ahmad Pouladkhani
11. Sayed Sami Hosseini
12. Sayed Jamal Mohammadi
13. Rostam Arkiya
14. Mostafa Salimi
15. Anwar Rostami
16. Hassan Talai
17. Iraj Mohammadi

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

علي صارمي سرو سرفراز آزادگي

علي صارمي به اعدام محكوم شد!!

1

خبر را اولين بار از زبان همسر فداكار، مهربان، همراه و همرزم او به صورت تلفني شنيدم. چهارشنبه نهم دي ماه 1388 . سه روز پس از آن عاشوراي خونين و تاريخي. با وجود آن كه احتمال و انتظار اين حكم مي رفت و زمزمه هايش را از قبل شنيده بودم و خودش هم به جدي و شوخي مرتب مي گفت، اما آن چه را كه شنيدم شگفت انگيز و باورنكردني بود. بعد از دو سال و چند ماه بلاتكليفي و در حالي كه تنها اتهامش فاتحه خواني بر مزار زندانيان سياسي قتل عام شده در سال 67 و ديدار از پسرش در شهر اشرف بود، حالا به اعدام محكوم شده بود. حكمش در زندان به او ابلاغ شد. امضا نكرد و به وكيلش حواله كرد. مهين خانم اگر چه در هنگام بيان جمله ي :« به علي حكم اعدام دادند» همان روحيه اميدوار و همان خنده هميشگي را داشت اما اضطراب و اندوه عميقي در اين خنده بود كه فقط بايد شنيد و تجربه كرد ... من ديگر نفهميدم چه گفتم و چه شنيدم. قرار گذاشتم كه بعدا زنگ بزنم....

2

وقتي در تاريخ دهم فروردين سال 87 با حكم محكوميت چهار ساله وارد قرنطينه ي زندان اوين شدم، اولين كسي را كه در آن جا ديدم علي آقا بود. همديگر را در آغوش گرفتيم . مريض شده بود. لاغر بود. داروهاي گواترش را مدت ها بود كه نداده بودند و از همه مهمتر و بدتر اين كه توي محيط نامناسب قرنطينه گير كرده بود. نمي دانستند به كجا و كدام بند منتقلش كنند. معتقد بودند هر جا كه برود عده اي را دور خودش جمع مي كند و به اصطلاح تشكيلات درست مي كند. وقتي متوجه شدند كه ما با هم آشنا هستيم فورا مرا به بند 350 منتقل كردند و در كمال مسرت چند روز بعد علي آقا را هم به همان بند آوردند و ما كه يك جورهايي با هم هم پرونده بوديم هم بند هم شديم و به اين ترتيب من براي مدت يك سال و هفت ماه از فيض وجود او برخوردار بودم. راست مي گفتند علي آقا مانند شمعي بود كه پروانه ها را به سوي خودش مي كشيد.

3

آخرين لحظات با هم بودن ما در زندان هم، زمان انتقال به انفرادي 240 بود. در مسير بين دو بند. به اتهام توهين به مقدسات مذهبي وسياسي تنبيه شده بوديم. علي آقا بيست روز و من هفت روز. البته اتهام كه چه بگويم يك افتراء كامل بود. جالبتر اين كه بر اساس همين افتراء براي علي آقا قرار مجدد هم صادر كردند. بعد از ظهر 25 مهر 88 بود كه ما دو نفر را صدا زدند كه رياست با شما كار دارد. وقتي با همان لباس معمولي ، بدون آمادگي ، بدون امكانات و بدون وسايل رفتيم مثلا به ديدار رياست بند، متوجه شديم كه در اطاق رياست بسته است و در عوض سربازان آماده اند كه ما را به بند 240 (انفرادي) ببرند. جايي كه علي آقا قبلا بارها رفته بود. دو سه روز بعد و بدون پايان گرفتن تنبيه 20 روزه، علي آقا را به رجايي شهر منتقل كردند و من وقتي بعد از يك هفته از 240 برگشتم آخرين اطاق سياسي ـ امنيتي بند 350 را هم تصرف شده و منحل ديدم. لوازم شخصي من هم به انبار بند منتقل شده بود. ظاهرا بنا نبود كه ديگر در آن جا باشم. به اين ترتيب عمر سالن پايين بند 350 به عنوان بند سياسي ـ امنيتي به سر رسيد. چند روزي به تنهايي و البته به سختي گذشت تا اين كه يكباره تصميم به احياء مجدد بند سياسي گرفته شد و سيل زندانيان سياسي سابق و بعد از انتخابات از بندهاي ديگر و از جمله 209 روانه بند 350 شدند. هنوز در حال مزه مزه كردن ديدار و مصاحبت اين همه زنداني سياسي بودم كه به ناگهان مرا براي آزادي خواندند. خبري كه اصلا باور نمي كردم. بعدها فهميدم ـ حكمش را گرفتم ـ كه پرونده من به همراه چند نفر ديگر در دادگاه هم عرض تجديد نظر بررسي شد و حكم من شكست. از 4 سال به يك سال. به عبارتي از غلظت اتهام نامربوط من كاستند. البته تا آن تاريخ من يك سال و هفت ماه كشيده بودم. با يك طلبكاري هفت ماهه از دستگاه امنيتي ـ قضايي آزاد شدم. روز بيستم آبان ماه 1388. به اين ترتيب هم زنداني بودن من پايان يافت و هم هم بند بودن با علي آقاي صارمي. مردي كه حالا ديگر در باغستان آزادي و آزادگي درخت تنومندي شده است.

4

علي آقا به احتمال زياد بعد از آقاي امير انتظام بيشترين سابقه تحمل حبس در نظام حاكم را دارد. حدود بيست و دوسه سال از عمر شريف اين مرد بزرگ و با صفا در زندان ها سپري شده است. علي صارمي اصالتا لرستاني است. بروجردي. اما بزرگ شده و ساكن تهران. جنوب تهران. خاني آباد. پيداست كه پدرش مثل بسياري ديگر براي فرار از تنگناي معيشت به تهران مهاجرت كرده و حاشيه نشين آن روز تهران شده بود. علي آقا از همان نوجواني و جواني دست به هر كاري مي زد تا كمك خرج خانواده باشد. پيش از انقلاب به استخدام ارتش (گارد) در آمد اما به خاطر طينت پاك و پيدا كردن گرايش سياسي از آن نيرو اخراج شد و سرانجام در همان نظام سلطنتي به دليل فعاليت سياسي به زندان افتاد . حضور فعال در انقلاب ، آشنايي با گروه هاي سياسي ، درك عميق و آگاهانه ي او از خواست ها و آرزوهاي مردم ، علي آقا را مصمم به پافشاري بر آرمان هاي انقلاب كرد و اين بار به خاطرهواداري از مجاهدين از تدريس در آموزش و پرورش محروم شد و بعد از ماجراها وسركوب هاي سال 60 مثل خيلي هاي ديگر به زندان افتاد و طي سه دهه گذشته بيش از دو دهه از عمر گرانبهاي خود را در زندان به سر برده است. به تناوب و با حكم هاي متفاوت. آخرين دستگيري: 19 شهريورماه 1386 . آخرين اتهام: حضور در خاوران و بزرگداشت زندانيان سياسي قتل عام شده در سال 67. آخرين حكم: اعدام.

5

اين حكم بر چه اساسي و به چه دليلي صادر شد؟ آيا به خاطر فعاليت هاي سياسي سي سال گذشته ي علي آقاست يا به خاطر ثبات قدم و پايداري او در مسير حق طلبي، يا به خاطر شرافت انساني و پاك نهادي او، يا براي حمايت از حق آزادي و فعاليت همه گروه ها از جمله مجاهدين، يا به خاطر صراحت و شفافيت مثال زدني او در گفتار و رفتار شخصي، يا براي هراس افكني و ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم، يا ناشي از استيصال و درماندگي حاكميت، يا ... پيداست كه همه ي اين موارد در صدور حكم دخيل بوده است اما سئوال اساسي هيچ يك از اين ها نيست، سئوال اساسي اين است كه چرا بايد چنين مردي و آن هم در سن يالاي 60 سال به اعدام محكوم شود. مردي كه بيش از سي سال از عمرش را صميمانه و صادقانه در راه آزادي و رهايي مردمش سپري كرده است و مانند مرغ حق در تمامي اين سالها تنها صدايي كه از گلويش به گوش رسيده است نداو ناله حق حق بوده است. حق آزادي ، حق برابري و حق زندگي بهتر براي همگان. حقوقي كه توسط حاكميت بر باد رفت و اصلا مي خواهند از ياد هم برود.

6

آقاي صارمي نه هيچوقت منكر فعاليت هاي سياسي خودش مي شود و نه هرگز پشيمان از اين فعاليت هاست و نه هرگز دست از آن ها برخواهد داشت. اين ها را بيشتر و بهتر از همه، بازجوها، بازپرس ها و قضاتي كه در طول اين سال ها با او سروكار داشته اند مي دانند. زندگي سي سال گذشته او هم گواه اين مطلب است. اما آن ها كه او را مي شناسند از سينه ي گشاده، وسعت ديد، آزادي خواهي و صلح طلبي او به شگفت مي آيند. او يك آزادي خواه به تمام معناست. آزادي براي همگان حتي براي دشمنان. به همين دليل مقوله اي به نام حرب و محاربه در قاموس آدمي با اين پندار، گفتار و كردار نمي گنجد. در تمامي اين سال ها او هميشه يك فعال سياسي بود. يك مبارز صادق، پايدار و فداكار. اگر چه با عنوان هواداري از مجاهدين محاكمه و محكوم شده است اما به واقع مرداني مثل او ديگر فراجرياني و فراسازماني هستند. مرداني كه ديگر بر بام جامعه ايستاده اند و همه مردم حق دارند از هدايت و رهبري آن ها برخوردار شوند. بيش از سي سال طول كشيد تا درياي پرتلاطم جامعه مرواريدهايي مثل او توليد كند. انسان هايي از اين دست نماينده وجدان به بار نشسته ي اين ملت هستند و به خصوص در همين ايام بايد از آن ها بهره برداري شود. ايامي كه امواج تند و بلند خشونت و انتقام جامعه ي ما را تهديد مي كند. در چنين شرايطي به لنگر هايي مانند او بيش از پيش احتياج است. اينان صرف نظر از پايداري سياسي و وفاي به عهد مبارزاتي به لحاظ خصلت هاي انساني هم جزء چهره هاي شاخص و درخشان جامعه هستند. بايد با او زندگي كرد تا درك نمود كه چه مي گويم. بايد از آن هايي كه با او زندان كشيده اند ، چه زنداني سياسي و چه زنداني عادي پرسيد كه علي آقاي صارمي كيست و چگونه آدمي است. مردي كه در سن بالاي شصت سالگي نه تنها فعال ترين آدم محيط خودش بلكه فداكارترين آن ها هم هست. ورزش مي كند. مطالعه مي كند. شور و نشاط جوانان را دارد. بي ريا به همه كارها مي رسد. در اتاقي كه او زندگي مي كند گويي همه آسوده اند. بار همه را به دوش مي كشد به درد دل همه گوش مي دهد. به داد همه مي رسد. با همه گرم مي گيرد. روشنگري مي كند. مي آموزد. مي آموزاند. و از همه مهمتر اين كه حبس مي كشد، مرد و مردانه. چه عشقي در جان و چه شوري در سر اوست؟ خرد پيران را دارد و نشاط جوانان را. با اين اوصاف چه كسي چنين حكمي را در حق او روا مي دارد؟

7

اين حكم به هر دليل و با هر انگيزه اي صادر شده باشد كاملا نابحق و محكوم است. صرف نظر از تضاد و تعارضي كه با همه ي ارزش هاي جهان شمول انساني دارد، هيچ مبناي حقوقي ـ قانوني حتي با توجه به قوانين همين نظام ندارد. نه تنها مبناي حقوقي ـ قانوني ندارد بلكه حتي مبناي سياسي هم ندارد. يعني يك حركت حساب شده ي سياسي هم نيست چون هر حكمي در اين زمينه و براي هر كس كه باشد به ضد خودش تبديل مي شود. اين حكم صرفا به دليل استيصال و درماندگي حاكميت صادر شده است. حاكميتي كه عملا شرايط را به سمتي برده است كه براي خودش نه راه پيش گذاشته است و نه راه پس و از اين رهگذر جامعه را با مشكل بزرگي مواجه كرده است. مشكلي كه تنها با اتكا به خرد جمعي و ملي و با تكيه به روش هاي دموكراتيك قابل حل است. اگر نظام حاكم و به ويژه جناح غالبش به آن تن بدهد كه چه خوب، در غير اين صورت سنت ها و قانونمندي هاي حاكم بر هستي اجتماعي با هيچ كس شوخي ندارد، به ويژه كه مهلت هاي داده شده ي الهي در حال پايان گرفتن است و روز داوري نزديك مي شود.... زود است بدانند آنان كه ستم كردند با چه انقلابي روبرو خواهند شد.

« ... و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون. » (آيه 227 سوره شعراء)

ريختن هر خوني در جامعه اين كيفر الهي را نزديك و نزديكتر مي كند. به خصوص اگر خون ستم ديدگان آزاده اي از نوع علي صارمي باشد. جا دارد كه اين سخن امام علي (ع) هم به حاكمان و قاضيان يادآور شود كه در نامه اش به مالك اشتر نوشت: « ...فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام. فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله...». براي افزايش چيره گي خودت به ناروا خون مريز. پس براستي كه اين كار چيره گي تو را ناتوان و سست بلكه نابود مي كند و به ديگري مي سپارد. حاكميت بايد خيال خون ريزي و كشتار را از سر به در كند. اين راه به همان سرانجامي مي رسد كه امام علي مي گويد.

8

علي آقاي عزيز، با سلام و ارادتي خالصانه، از حدود دو ماهي كه از آزادي من و دور شدن از شما مي گذرد كمتر لحظه اي بود كه به ياد شما نباشم. به خصوص بعد از اين حكم به ناحق صادر شده ياد و خاطر شما از ياد و خاطر من نمي رود. آشنايي و دوستي با شما از افتخارات زندگي من است. سعي مي كنم قدر اين دوستي را بدانم. از زبان حافظ شيراز مي گويم:

اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم.

اميدورام كه به زودي زود سوار بر بال پرنده آزادي به آغوش خانواده ودوستانت برگردي. آن روز يقينا دور نيست. از همين جا از گوشه اطاقم در شهرستان سمنان دست ارادت و محبتم را به سوي تو در زندان رجايي شهر دراز مي كنم و در آرزوي ديدار مجدد تو خواهم بود.

ساعت 11 و 15 دقيقه شنبه شب 19 دي 1388

سيد ظهور نبوي چاشمي

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

بیانیه زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی در رابطه با صدور حکم اعدام زندانی سیاسی آقای صارمی

محکوم به مرگ!؟

وقتی که شنیدم که یکی از زندانیان سیاسی بنام علی صارمی به جرم شرکت در مراسم سالگرد جنایات رژیم بر قبرستان خاوران ( سال 1386 خورشیدی) به مجازات مرگ محکوم گردیده از غیبت خویش در آن مراسم که به دلیل حضور در زندان بود، شرمسار و متاثر شدم .

بر همۀ ما ثابت شد که رژیم جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست نقاب دروغین اسلامی و انسانی خوش را حفظ نماید و مجبور به این گردیده که چهرۀ پلید و خوی وحشی گری خویش را به همۀ جهانیان ثابت کند .این ماهیت رژیم از ابتدا هم از نظر هیچ انسان آزاده و فهیمی دور نبود.

اینجانب که خود یک زندانی سیاسی در زندان گوهردشت کرج می باشم . ضمن اعلام اینکه راه و طریق زندانیان همانند علی صارمی و تمام اسیران روز عاشورا راه و طریق بنده نیز می باشد. از جلادان آخوندی می خواهم که در مجازات این برادران و خواهرانم شریک باشم .

چه افتخاری از این بالاتر که در راه آزادی و وطن در کنار یاران کشته شوم . اگر خون بهای آزادی است من هم برای پرداختنش اعلام آمادگی می کنم. ما اولین شهدای این راه نیستیم و آخرین آن هم نخواهیم بود

زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی

زندان گوهردشت کرج (رجائی شهر) بند 1 سالن 1

17 دی ماه 1388

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

مصاحبه اكبرصارمى، فرزند آقاى على صارمى، با راديو فردا

اكبر صارمى: پدرم در واقع 62سال سن دارد و فارغ التحصيل رشته ادبيات انگليسى است و از زندانيهاى سياسى است كه توى بيست سال گذشته بارها تو زندانهاى اين رژيم تحت وحشيانه ترين شکنجه ها قرار داشته. به دليل همين شکنجه ها دچار سكته شده بود و به دليل همين فشارها يك سال است كه الان دچار مشكلات بينايى شده و در حالى كه بايد تحت عمل جراحى قرار بگيرد اما هیچ گونه امكان پزشكى در اين مورد در اختيارش قرار ندادند.


مجرى: آقاى صارمى مثل اين كه پدر شما چند سال پيش هم براى ديدن شما به عراق و كمپ اشرف آمد، ايا فكر می كنيد علت بازداشت دوباره ايشان و احتمالاً حكم اعدام به همين خاطر است؟
اكبر صارمى: بله، در واقع علت اصلى دستگيرى پدرم اين موضوع است، امابه عنوان بهانه و يك پاپوش كه واسش درست كردند گفتند كه توى مراسم بزرگداشت زندانيان سياسی قتل عام شده در سال 67 توى خاوران شركت داشته و در آن‌جا به شعرخوانى پرداخته و به سخنرانى وبه خاطر همين هم به سلولهاى انفرادى بند 209 زندان اوين بردند.

مجرى: شما، پدرتان در واقع آيا وكيل مدافع دارند؟
اكبر صارمى: بله، همان طور كه مشخص است توى ايران كه اصلاً وضعيت قضايى كه معنى و مفهومى ندارد، يعنى اصلاً به مسائل قضايى وقعى نمی گذارند اينها، ما تلاشهايى تو اين زمينه كرديم، اما متأسفانه موفق نشديم، به خاطر همين الان من در واقع اقداماتى كه از دستم برمى آمد، اين است كه نامه‌هاى متعددى به سازمانهاى حقوق بشرى و مراجع بین المللى و به ويژه كميسر عالى حقوق بشر ملل متحد و عفو نوشتم و براى اقدام عاجل در مورد حكم اعدام پدرم فراخوان دادم و خواستار توقف اين اقدامات در مورد پدرم شدم. و البته پدرم بايد بگم كه هيچ پروسه قضايى نداشته و يك دفعه به طور ناگهانى به او حكم اعدام ابلاغ كردند. اين را البته سه شنبه پيش ابلاغ كردند بهش.

مجرى: آيا خبر دارين وكيل مدافع ايشان يا خانواده شما آخرين بارى كه پدرتان را ديدند كى بوده؟
اكبرصارمى: من الان دقيق نمی دانم كه خانوده ام آخرين بارى كه او را ديدند كى بوده. اما خوب تا جايى كه می دانم يك ماه پيش كه حتى من تماسى با خانواده ام داشتم مطرح كردم اين موضوع را كه ملاقاتش رفته بودند و توى يك ماه پيش هيچ حكمى به او نداده بودند و اصلاً در اين رابطه هيچ صحبتى با او نشده بود. البته پدرم هم خودش بعد از شنيدن همين پيام يك نامه يى نوشته به ما. پدرم تو اين نامه نوشته كه با حكم اعدام من رژيم يك پروژه قتل عام ديگرى را شروع كرده. حكم من هيچ مبناى قانونى نداشته و تنها می خواهند با اعدام من مردم و جوانان اين ميهن را مرعوب ساخته و آنها را در پيگيرى خواسته شان به وحشت اندازند.

سايت ايلاف: على صارمى، مبارزى كه بايد با نلسون ماندلا مقايسه شود

پايگاه اينترنتى ايلاف در قسمتی از مقاله ای درباره قیام عاشورا، به حکم اعدام علی صارمی اشاره کرده است : اما می خواهم در اين مقاله از كسى بنويسم كه اگر انواع شكنجه ها و رنجهايى را كه اين مرد تحمل كرده است مقايسه كنيم بدون شك او بيش از ماندلا در سالهاى زندانى بودنش رنج كشيده است. نام او على صارمى است، يك زندانى سياسى 62ساله، كه به مدت 23سال در زندانهاى شاه و خمينى بوده است و آخرين بار در تابستان سال 2007 به اتهام مشاركت در مراسم نوزدهمين سالگرد قتل عام سى هزار زندانى سياسى، دستگير شد.
اما در روز سه شنبه 29دسامبر، يعنى چهار روز پيش، جلادان زندان بدون هيچ سند قضايى، به او اعلام كردند محكوم به اعدام است وبه زودى اعدم خواهد شد. بدون شك دليل اين اعدام وحشت انداختن در دل زندانيان سياسى و در دل مردمى است كه قيام کرده اند. على صارمى در زمان شاه براى مدت طولانى بدليل هواداريش از مجاهدين خلق زندانى بود، و بعد از سر كارآمدن رژيم آخوندها نيز او سالها در زندان بود. او از زندانيان سياسى است كه بزرگترين قتل عام زندانيان سياسى درتاريخ ايران را شاهد بوده است.

مصاحبه تلويزيون صداي آمريكا با اكبر صارمي

چالنگي: آقاي اكبر صارمي تا آنجايي كه برخي خبرها گواهي مي دهد پدر شما از جمله قصد ديدار از شما داشته يا پس از ديدار از شما بوده به ايران, بازداشت شده. آيا اين اخبار را شما تأييد مي كنيد و به چه شكل بوده و اساساً چرا تجديد محاكمه شد اگر اطلاع داريد شما, به طور مختصر مي شنويم, و چنين حكمي صادر شده؟

اكبر صارمي: بله, پدرم را در واقع سه سال پيش بعد از اين كه براي ديدن من به قرارگاه اشرف آمده بود, تو برگشتش به ايران تحت تعقيب قرار دادند و تو شهريور 86, بعد از سخنراني تو مراسم بزرگداشت زندانيان سياسي قتل عام شده او را دستگير كردند و به سلولهاي انفرادي بند 209 زندان اوين بردند. اين بار سومي بود كه پدرم را دستگير هم مي كردند. پدرم مجموعاً بيست سال است كه توي زندان است و تحت وحشيانه ترين شكنجه ها قرار گرفته. در اثر همين شكنجه ها يك بار دچار ديسك كمر شد كه ديگر حتي توان راه رفتن هم نداشت. يك بار ديگر سكته كرد كه نصف بدنش فلج شد. رژيم ايران الان نزديك به دو سال و نيم است كه از اسارت پدرم مي گذرد, از رسيدگي به پرونده اش خودداري كرده. اما سه شنبه قبل به طور ناگهاني و بدون برگزاري هيچ پروسه قضايي حكم اعدام به او داده. البته همزمان با پدرم مادرم را هم دستگير كردند. مادرم را به دليل اعتراضي كه به دستگيري پدرم كرده بود دستگيرش كردند. بگذاريد در اينجا البته به يك نكته يي اشاره بكنم, آن هم اين است كه رژيم ايران همانطور كه خيلي از تحليلگران مي گويند به روزهاي آخرش رسيده و به شمارش معكوس افتاده. به همين دليل هم هست كه تصميم به سركوب مردم و كشتار زندانيهاي سياسي منجمله پدرم براي بقاي خودش گرفته. آنها مي خواهند همان جناياتي كه توسط خميني تو قتل عام سال 67, همانطور كه شما اشاره كرديد و بر عليه مجاهدين و زندانيهاي سياسي انجام شد را دوباره تكرار كنند. مستمر هم مي گويند كه فرماندهي اين قيام با مجاهدين است و شعارهاي مجاهدين تو خيابانها توسط مردم ايران فرياد زده مي شود و با بيان اين اتهام محارب با خدا مي خواهند مبارزيني مثل پدرم را اعدام و كشتار كنند. حتماً شنيديد كه عليرغم وضعيت موجود اما پدرم نامه يي را داده كه البته مفصل است, اما يك جمله از آن را مي خواهم اگر اجازه بدهيد برايتان بخوانم. تو اين نامه گفتند كه در اين ايام حسيني يك بار ديگر از زبان سرور آزادگان فرياد برمي آورم كه اگر آيين محمد و اكنون ميهن ما جز با ريختن خون من و امثال من به سامان نمي رسد پس اي طنابهاي دار مرا در بر گيريد. همانطور كه مي بينيد اين نشانة شجاعت و جسارت مردم ايران و ديگر سركوب و اعدام جلوي قيام مردم ايران را هيچ وقت نگرفته و نمي تواند بگيرد».

پیام آقای علی صارمی پس از دریافت حکم اعدام

بهنام خدا

صبح اميد كه شد معتكف پرده غيب

گو برون آي كه كار شبِ تار آخر شد

همزمان با اوجگيري قيام حقطلبانه مردم ايران براي نيل به آزادي و نجات ميهن از دست استبداد, رژيم ميخواهد با دستگيري و حتي اعدام شماري از مردم بيگناه به ايجاد رعب و وحشت در دل مردم و جوانان مبادرت ورزد؛ تا شايد بدين وسيله جلوي خشم و اعتراض آنها را بگيرد. به همين دليل با صدور حكم اعدامي كه همين ديروز به اينجانب ابلاغ گرديد, چه بسا كه پروژه قتلعامي ديگر را كليك زده است, آن هم در شرايطي كه اينجانب حتي در چارچوب قضا و قانون همين رژيم هم مرتكب هيچ جرمي نشده ام مگر حضوري ساده براي اداي احترام و فاتحه يي براي زندانيان قتلعام شده در گورستان جمعي خاوران آن هم در دو سال و اندي قبل.

پر واضح است كه حكم من هيچ مبناي قانوني نداشته و تنها ميخواهند با اعدام اينجانب مردم وجوانان اين ميهن رامرعوب ساخته و آنها را درپيگيري مطالباتشان به وحشت اندازند لذا دراين ايام حسيني مناسب مي بينم كه يكبارديگر از زبان سرور آزادگان فرياد بر آرم كه:

اگر آيين محمد و اكنون ميهن ما جز با ريختن خون من و امثال من به سامان نمي رسد پس اي طنابهاي دار مرا در بگيريد

خون من قطعا ازخون نداها و ديگر جوانان كه روزانه بر سنگفرشهاي خيابان ميريزد رنگينتر نيست و جز بر حقانيت, جسارت و افتخار ما نميافزايد آن هم در ماه محرم و به دست شقيترين آدمها .

در انتها همه جهانيان و انساندوستان را متوجه اين موضوع ميكنم كه رژيم قصد دارد كه من و امثال من و يا برخي از جوانان و زندانيان را به پاي چوبههاي دار بكشاند تا همانند ابن زياد با نمايش اجساد آنها همه را مرعوب و متوحش سازد.

اين را دادستان تهران ,لاريجاني رييس مجلس, و برخي مقامات جنايتكار رژيم براي ارعاب مردم با وقاحت تمام در تلويزيون هم اعلام كرده اند. ولي ترديدي نيست كه چنين احكام و تهديدهايي كمترين خللي در آماده بودن من و هموطنانم براي تحقق ايراني آزاد بهوجود نميآورد.

و به عنوان پدري كه حدود 23 سال ازعمر خود را براي ازادي در اين سرزمين و رژيم قبل و رژيم كنوني در زندان به سربرده است, به لاريجاني ها و ديگر جنايتكاران اعلام ميكنم كه:

گر بدين سان زيست بايد پاك ,

من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه ,

يادگاري برتر از بي بقاي خاك

والسلام

علي صارمي زنداني سياسي گوهردشت

9ديماه 1388